خواستم بگویم ، دیدم نگفتن بهتر است ...
چه سود ؟ آنکه با من نمی ماند همان بهتر که مرا نشناسد ...
و آنکس که می ماند ، خود خواهد شناخت ....
من همانم که هستم ، نه آنکه تو می بینی و می خواهی باشم ...
من نه عاشق بودم نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید ...
من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید و خدا می داند ...
سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود ...
تاريخ : سه شنبه نهم آبان ۱۳۹۶
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من ...
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم
فروغ فرخزاد
ارسال توسط آلبرتو
برچسب : نویسنده : rouzbehp بازدید : 89